منوی اصلی


نویسندگان


لینک دوستان

شعر غزل ....

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعر و آدرس nawab.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا

آمار بازدید

» تعداد بازديدها:
» کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 25
بازدید کل : 9283
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



آرشیو ماهانه


پیوند های روزانه


لوگوی ما

شعر فارسی - عاشقانه ناب


لوگوی دوستان


بر چسب ها




چهار شنبه 21 دی 1398

 خانه

انوری
دیوان اشعار
غزلیات
غزل شماره ۲
 


ادامه ی مطلب ...

نوشته شده توسط نواب رضوی در ساعت 14:9



چهار شنبه 21 دی 1398

 

انوری
دیوان اشعار
غزلیات
غزل شماره ۱
 


ادامه ی مطلب ...

نوشته شده توسط نواب رضوی در ساعت 14:3



چهار شنبه 21 دی 1398

 

باباطاهر
غزل

 
 


ادامه ی مطلب ...

نوشته شده توسط نواب رضوی در ساعت 13:53



شعر جوان

سه شنبه 15 دی 1394

یاد تو که می افتم یاد تو که می افتم دست دلم را می گیرم وُ می رویم پای قرارهای نیامده ات به تو فکر می کنم و زیبایی چشمانت حواسم را به هم می ریزد ناگهان مُشتی از واژه های مست روحم را زیر می گیرند عشق از رگ هایم بیرون می پاشد و جای پای انتظارم شعری می روید. "سارا قبادی"

:: برچسب‌ها: سارا قبادی,

نوشته شده توسط نواب رضوی در ساعت 11:45



جامی یوسف زلیخا

شنبه 22 شهريور 1393

جامی جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا چنین گفت آن سخن‌دان سخن‌سنج که در گنجینه بودش از سخن گنج که در مغرب زمین شاهی بناموس همی زد کوس شاهی، نام تیموس همه اسباب شاهی حاصل او نمانده آرزویی در دل او ز فرقش تاج را اقبال‌مندی ز پایش تخت را پایهٔ بلندی فلک در خیلش از جوزا کمربند ظفر با بند تیغش سخت‌پیوند زلیخا نام، زیبا دختری داشت که با او از همه عالم سری داشت نه دختر، اختری از برج شاهی فروزان گوهری از درج شاهی نگنجد در بیان وصف جمالش کنم طبع آزمایی با خیالش ز سر تا پا فرود آیم چو مویش شوم روشن ضمیر از عکس رویش ز نوشین لعلش استمداد جویم ز وصفش آنچه در گنجد بگویم قدش نخلی ز رحمت آفریده ز بستان لطافت سر کشیده ز جوی شهریاری آب خورده ز سرو جویباری آب برده به فرقش موی، دام هوشمندان ازو تا مشک، فرق، اما نه چندان فراوان موشکافی کرده شانه نهاده فرق نازک در میانه ز فرق او، دو نیمه نافه را دل وز او در نافه کار مشک، مشکل فرو آویخته زلف سمن‌سای فکنده شاخ گل را سایه در پای دو گیسویش دو هندوی رسن‌ساز ز شمشاد سرافرازش رسن‌باز فلک درس کمالش کرده تلقین نهاده از جبینش لوح سیمین ز طرف لوح سیمینش نموده دو نون سرنگون از مشک سوده به زیر آن دو نون، طرفه دو صادش نوشته کلک صنع اوستادش ز حد نون او تا حلقهٔ میم الف‌واری کشیده بینی از سیم فزوده بر الف، صفر دهان را یکی ده کرده آشوب جهان را شده سین‌اش عیان از لعل خندان گشاده میم را عقده به دندان ز بستان ارم رویش نمونه در او گل‌ها شکفته گونه گونه بر او هر جانب از خالی نشانی چو زنگی بچگان در گل‌ستانی زنخدانش که میم بی‌زکات است در او چاهی پر از آب حیات است به زیرش غبغب ار دانا برد راه بود گرد آمده رشحی از آن چاه قرار دل بود نایاب آنجا که هم چاه است و هم گرداب آنجا بیاض گردنش صافی‌تر از عاج به گردن آورندش آهوان باج بر و دوشش زده طعنه سمن را گل اندر جیب کرده پیرهن را دو نار تازه بر رسته ز یک شاخ کف امیدشان نبسوده گستاخ ز بازو گنج سیمش در بغل بود عیار سیم، پیش آن، دغل بود پی تعویذ آن پاکیزه چون در دل پاکان عالم از دعا پر پری‌رویان به جان کرده پسندش رگ جان ساخته تعویذبندش ز تاراج سران تاج و دیهیم دو ساعد آستینش کرده پر سیم کف‌اش راحت‌ده هر محنت‌اندیش نهاده مرهمی بهر دل ریش به دست آورده ز انگشتان قلم‌ها زده از مهر بر دل‌ها رقم‌ها دل از هر ناخنش بسته خیالی فزوده بر سر بدری ، هلالی به پنج انگشت، مه را برده پنجه ز زور پنجه، مه را کرده رنجه میانش موی، بل کز موی نیمی ز باریکی بر او از موی بیمی نیارستی کمر از موی بستن کز آن مو بودی‌اش بیم گسستن ز دست‌افشار زرین پس خمش شو! بیا وین سیم دست‌افشار بشنو! نداده در حریم آن حرمگاه حصار عصمتش اندیشه را راه سخن رانم ز ساق او که چون است بنای حسن را سیمین ستون است بنامیزد! بود گلدسته نور ولی از چشم هر بی‌نور، مستور صفای او نمود آیینه را رو درآمد از ادب پیشش به زانو از آن آیینه هم‌زانوی او شد که فیض نوریاب از روی او شد به وی هر کس که هم‌زانو نشیند رخ دولت در آن آیینه بیند قدم در لطف نیز از ساق کم نیست چون او در لطف کس صاحب قدم نیست ندانم از زر و زیور چه گویم که خواهد بود قاصر هر چه گویم پر از گوهر به تارک افسری داشت که در هر یک خراج کشوری داشت در و لعل‌اش که بود آویزهٔ گوش همی برد از دل و جان لطف آن، هوش اگر بگسستی‌اش گوهر ز گردن شدی گنج جواهر جیب و دامن مرصع موی بندش در قفا بود هزاران عقد گوهر را بها بود نیارم بیش ازین از زر خبر داد که شد خلخال و اندر پایش افتاد گهی از عشوه در مسندنشینی به زیبا دیبهٔ رومی و چینی گهی در جلوهٔ ایوان خرامی ز زرکش حلهٔ مصری و شامی به هر روز نوی کافکنده پرتو نبوده بر تنش جز خلعتی نو ندادی دست جز پیراهنش را که در آغوش خود دیدی تنش را سهی سروان هواداری‌ش کردی پری‌رویان پرستاری‌ش کردی ز همزادان هزاران حورزاده به خدمت روز و شب پیشش ستاده نه هرگز بر دلش باری نشسته نه یک بارش به پا خاری شکسته نبوده عاشق و معشوق کس را نداده ره به خاطر این هوس را به شب چون نرگس سیراب خفتی سحر چون غنچهٔ خندان شکفتی بدین‌سان خرم و دلشاد بودی وز آن غم خاطرش آزاد بودی که‌ش از ایام بر گردن چه آید وز این شب‌های آبستن چه زاید

نوشته شده توسط نواب رضوی در ساعت 11:44



سه شنبه 21 آذر 1391


وحشی
گزیده اشعار
غزلیات
غزل ۱



ادامه ی مطلب ...

نوشته شده توسط نواب رضوی در ساعت 20:35



سه شنبه 21 آذر 1391


هاتف اصفهانی
دیوان اشعار
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰



ادامه ی مطلب ...

نوشته شده توسط نواب رضوی در ساعت 20:33



سه شنبه 21 آذر 1391


هاتف اصفهانی
دیوان اشعار
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹



ادامه ی مطلب ...

نوشته شده توسط نواب رضوی در ساعت 20:32



شعر

سه شنبه 21 آذر 1391


هاتف اصفهانی
دیوان اشعار
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸



ادامه ی مطلب ...

نوشته شده توسط نواب رضوی در ساعت 20:29



سه شنبه 21 آذر 1391


هاتف اصفهانی
دیوان اشعار
غزلیات
غزل شمارهٔ ۷



ادامه ی مطلب ...

نوشته شده توسط نواب رضوی در ساعت 20:28



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره



به وبلاگ شعرهای منتخب شاعران بزرگ فارسی خیلی خوش آمدید
sayadnawab@yahoo.com


مطالب پیشین

شعر جوان
جامی یوسف زلیخا
شعر




Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by nawab
This Template By Theme-Designer.Com